یادگیری با تصویرسازی ذهنی
یادگیری با تصویرسازی ذهنی
هیچ موقع این اتفاقی که برایم افتاد را فراموش نمیکنم فقط چند ثانیه با مرگ فاصله داشتم ساعت شش غروب بود هوا رو به تاریکی بود و ما با اتوبوس در حال مسافرت بودیم جاده یخ بسته بود و راه لیز بود و در مسیرمان به یک جاده ی پر پیچ و خم و خطرناک رسیدیم که یک طرف آن پرتگاه بود و طرف دیگر آن کوه بود و جاده هم دو طرفه بود یک مسیر رفت داشت و یک.مسیر برگشت ، و ما در سمت راست جاده در حال رفتن بودیم و پرتگاه سمت ما بود و زمانی که راننده در حال پیچیدن بود ما به دره اشراف داشتیم و می توانستیم کاملا دره را مشاهده کنیم خیلی عمیق بود و می توانم بگویم انتهای آن دیده نمیشد و زمانی که به ته دره نگاه میکردم قلبم تند تند میزد من چندین بار به راننده تذکر دادم که کمی با احتیاط رانندگی کند ولی توجهی نمیکرد و ان پیچ های خطرناک را به سرعت دور میزد و سر یک پیچ بر اثر بی احتیاطی راننده ماشین از جاده منحرف شد و کنترل ماشین از دست راننده خارج شد و من در سمت راست ماشین و نزدیک شیشه نشسته بودم زمانی که ماشین واژگون شد شیشه ی ماشین در اثر ضربه ای که خورد شیشه خورد شد من.فقط یک لحظه مشاهده کردم ماشین در حال واژگونی است و من سرم را اوردم پایین تا صورتم اسیب نبیند و من با سر رفتم داخل شیشه ی ماشین و خون از پیشانی من سرازیر شد و من هم حرکت خون را حس می کردم و من از ماشین به بیرون پرتاب شدم قلبم سنگین شد به طوری که نمی توانستم نفس بکشم من اخرین چیزی که یادم می اید این است که فقط انتهای دره را میدیدم و.در هوا معلق بودم و.دهانم را باز کرده بودم که بتوانم نفس بکشم و چشمانم در بزرگترین حالت ممکن بود و گرد و بزرگ شده بود و زمانی که از پنجره پرت شدم بیرون انتهای دره را مشاهده کردم و یک دفعه و هراسان از خواب پریدم قلبم به شدت در حال تپش بود روی مبل دراز کشیده بودم و به تلویزیون خاموش روبه رویم خیره شده بودم و خانه در سکوت به سر میبرد و مادرم در آشپزخانه بود و متوجه ان نشدم و عادت داشت زمانی که غذا را هم میزد با گوشه ی قاشق به لبه ی دیگ می زد تا غذا از روی قاشق به روی زمین چکه نکنه من همینطور مات و مبهوت به ان حادثه فکر میکردم و نفس نفس می زدم و زمانی که مادرم قاشق را به لبه ی دیگ زد من توجهم به اشپزخانه جلب شد و به سمت راستم نگاه کردم و انقدر قشنگ و شفاف ان تصویر در ذهنم نقش بسته بود که فکر میکردم واقعا ان اتفاق برایم افتاده و من در حال مرگم و من مطئنم بخش هایی از این داستان در ذهن شما نقش بسته است.
ارتباط مغز با محیط بیرون
مغز ما فرق بین تصور و واقعیت را نمیفهمد ارتباط مغز ما با محیط بیرون از طریق پنج حس می باشد که شامل حس بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و چشایی میباشد که قوی ترین حس، حس بینایی است، تنها راه ارتباطی مغز ما با محیط بیرون همین حواس لست مغز ما فرق بین تصور و واقعیت را نمیفهمد یعنی زمانی که ما در دنیای واقعی با یک موجود وحشتناک روبرو میشویم یک سری هورمون ترس دلشوره، دلواپسی در بدن ما ترشح میشود و زمانی که آن واقعه را در ذهن خودمان تصور میکنیم و به نحوی که آن پنج حس را در ذهنمان تداعی کنیم مغز ما متوجه نمیشود این اتفاق در واقعیت در حال رخ دادن است یا در حال فکر کردن به آن هستیم و این به خاطر خاصیت منحصر به فردی است که مغز ما به آن مجهز است.
صفحه ی سفید مغز
مغز ما دارای یک پردهی سفیدی است همانند پردهی سینما که هر چه تصور کنیم مثل فیلم و تصویر روی آن پرده نقش میبندد دقیقا مثل پردهی سینما و میزان اثر بخشی آن به این بستگی دارد که ما چقدر در تصویرسازی ذهنی تبحر داریم یعنی هر چقدر خوب و شفاف تصویرسازی کنیم و آن پنج حس را در ذهنمان تداعی کنیم موفقتر خواهیم بود یعنی همهی رنگها و وقایع را ببینیم همهی بوها را حس کنیم و همهی صداها را بشنویم و همهی حسها را خیلی شفاف تداعی کنیم دقیقا همان هورمونهایی ترشح میشود که ما با آن اتفاق در دنیای واقعی رو به رو میشویم و هر چقدر تصویر قشنگتر و شفافتر در ذهن ما نقش ببندد یعنی هر چقدر تصویری که در ذهنمان تصویرسازی میکنیم به دنیای واقعی نزدیکتر باشد میزان ترشح آن هورمون بیشتر میشود و به دنیای واقعی نزدیکتر میشود. بگذارید برایتان یک مثال بزنم الان تصور کنیم که در حال خوردن یک لواشک ترش هستید چه حسی بهتان دست میدهد قطعا بزاغ دهانتان ترشح میشود پس شما باید بتوانید خوب و حرفهای تصویرسازی کنید تا بتوانید از این خاصیت منحصر به فرد به نفع خودتان استفاده کنید.
تصویر سازی و یادگیری
یک تحقیق انجام شد در دانشگاه پزشکی هاروارد توسط پروفسور پاسکال لئونه ، و این تحقیق به این صورت بود که به گروهی گفت که تصور کنند 5 روز به مدت روزانه 2 ساعت تصور کنند که در مقابل پیانو نشستهاند و در حال نواختن پیانو هستند و این در صورتی بود که در ذهنشان تمرین میکردند بعد از تمرین ذهنی در زیر دستگاه سیم پیچ قرار گرفتند تا تحریک عصبی قشر حرکتی مغزشان را مورد بررسی قرار دهند و پاسکال لئونه یک ایدهی انقلابی در مورد مغز را مشاهده کرد به این نتیجه رسید که مغز داوطلبانی که تصور میکردند در حال تمرین هستند دقیقا مانند مغز داوطلبانی بود که تمرین عملی را انجام داده بودند در واقع نقشهی ترسیم شده توسط دستگاه در هر دو گروه مشابه بود بعدها پاسکال لئونه نوشت تمرین ذهنی باعث سازماندهی و ساختاربندی مغز میشود و تمرین ذهنی همراه با تمرین عملی منجر به تسلط بیشتر و عمیقتر میشود.
چطور تصویرسازی کنیم؟
راهکار
تصویر سازی کردن جز مشکل ترین کارهاست ولی زمانی که تمام حواس را درگیر میکنید و همه چیز برای مغز تداعی میکنید که انگار در دنیای واقعی در حال رخ دادن است دقیقا همان هرمون هایی ترشح میشود که انگار در واقعیت با آن شرایط رو به رو شدیم. و برای این کار در یک محیط آرام و ساکت سعی کنید تمرکز کنید تا بتوانید تصویرسازی درست انجام دهید و هر بار که بیشتر این کار را انجام بدهید ذهنتون قوی تر میشود.